یازده ماهگی
انقد قشنگ داکی میکنی مخصوصا با هر کی که خیلی دوستش داشته باشی مثلا خاله نفیسه و امیر علیو خیلی دوست داری و برای امیر علی خیلی ذوق میکنی و تو بغل خاله نفیسه میچسبی و دیگه نمیای بغل من از روی تخت و پا تختیا و مبل راحت میای پایین و سعی میکنی خودتم بری بالا جیز جیز یاد گرفتی انگشت اشارتو هی تکون میدی و میگی جییییز (یعنی خطرناکه) الان دیگه خودت میتونی بدون کمک جایی از روی زمین بلند بشی و بایستی من کفشای خاله فریا رو میپوشونمت و باهاشون راه میری اولش کمی تعجب کردی و به سختی راه رفتی ولی بعدش خوب شد این ماه آخرین ماهگردتو تنهایی با من و بابایی خونه خودمون گرفتیم آخه همه ماهگرداتو خونه مامانی اینا بودیم خیلی هم خوب بود و خوش گذشت توام که...
نویسنده :
مامایی و بابایی
9:32